معصومه عمرانی /میشود کمی عقب رفت، باز هم عقبتر؛ آنقدر که بشود فضای دوروبرتان را هم ببینید.
اتفاقی دستآویز ایجاد اعتراض، اغتشاش، یا فتنه شده، اصلا هرچه شما اسمش را میگذارید؛ ماهها روی روح و روان مردم رژه رفتید و از انقلاب گفتید و مبارزه... اما چگونه؟ مبارزهای نهایتا از پشت گوشیهایتان. با اراجیف و دروغهایتان جوان و نوجوان را جری کردید تا دست به کاری بزند که نباید. حالا که اوضاع آرام شده، تلاش مذبوحانه همپالگیتان را چماق کردهاید بر سر همکارانتان و آنها را ترسو و بیوجدان خطاب میکنید؟ فکر نمیکنید بیوجدان بیشتر لایق کسی باشد که آگاهانه باعث دردسر دیگران شده و نهایتا طلبکار که چرا حمایت نمیکنید؟ در خطابهتان گفتید گویی هیچ اتفاقی نیفتاده؛ اصرارتان برای غیرعادی جلوه دادن شرایط تعجبآور است! مگر شما بین این مردم زندگی نمیکنید آقای کارگردان؟
گفتید شان یراحی و کسانی که هزینه میدهند و شان خودتان را حفظ کنید، به شما میگویم شان مخاطب و درک و فهم او را حفظ کنید! از هزینه دادن گفتید، کمی فکر کنید! این مردم هستند که بهخاطر شما هزینه میدهند، حتی آن روزها که خبری از این بازیها نبود مالیات ندادهتان از آنها هزینه میشد. گفتید دوستانی گرفتار شدهاند بهخاطر ما. از کدام ما حرف میزنید؟ خودتان را با چهکسانی یکجا دیدید که ضمیرتان اول شخص جمع شد؟ آن دوستان کاری خلاف قانون انجام دادهاند و درحال پاسخگویی هستند، احتمالا هم بهزودی آزاد خواهند شد.