زهرا خندان / لزوم تلاش بیشتر «ببعی قهرمان» در نمایش فرآیند قهرمانی و محتواهای غنی ایرانی_اسلامی. پویانمایی سینمایی «ببعی قهرمان» به کارگردانی مشترک «حسین صفارزادگان و میثم حسینی» و نویسندگی «مقداد اخوان» در سال ۱۴۰۳ به اکران رسید. محوریت این پویانمایی، دختری است که آرزوی پرواز دارد اما جامعه‌ی پیرامونش، تحقق این آرزو را محال می‌داند! "خرابکار" لقبی است که با توجه به کارهای متهوّرانه‌ و دور از عرف جامعه‌ به او و دوستانش داده شده است! 

"قهرمان داستان" در این جامعه عاشق کتاب «جغد فضانورد» است و آن را مطالعه می‌کند اما مردمِ روستایش از کتاب‌ها به عنوان نردبان، وسیله‌ی پاک کردن شیشه، دورپیچ همبرگر و... استفاده می‌کنند و در این روستا جز این قهرمان، کسی قدر کتاب را نمی‌داند.

این "دختر" در سیر داستان به همراه "دوستانش" با همراهی "آقای دکه‌ای" که تنها کسی است که در آن جامعه به آنها امید می‌دهد، با وجود بوقلمون بدجنس و کارشکن، آرزویش را تحقق می‌بخشد.

از وجوهات مثبت این پویانمایی، جذابیت بصری و فنی آن است که به راحتی توانایی جذب "مخاطب جهانی" را دارد!

محتوای آن هرچند تکراری اما جذاب و موردنیاز است! محتوایی که در آن، «آرزو داشتن» ضرورت معرفی می‌شود و «تلاش و اراده برای تحقق آن آرزو» حتی بر خلاف نگاه ناامیدانه‌ی اجتماعِ پیرامون و دشمن خارجی، مهم شمرده می‌شود.

نقشه‌های دشمن خارجی یعنی "خانم بوقلمون" از طرح‌ریزی برای ناامیدسازی، ایجاد طمع در قهرمان داستان، ورود مستقیم برای از بین بردن وسایل پروازیِ رقبا بسیار خوب به نمایش درآمده است.

جامعه‌ی ناامیدکننده و اثرات آن هم در این پویانمایی تقبیح شده، هرچند که با بزرگ‌نمایی همراه بود!

"تحقیر اجتماع پیرامونیِ ببعی" با غلظتی بیش از حد تصویر شده، این اجتماع، کتاب‌خوان نیست، ذلیل است، دلسرد از رسیدن به آرزوهاست و آن‌هایی که به دنبال آرزوها رهسپارند را خرابکار می‌نامد! از این جامعه تنها «آقای دکه‌ای» به عنوان بزرگسال، همراه ببعی و آرزوهایش می‌شود.

پرداختِ این نوع اجتماع، برای پرتلاش نشان دادن قهرمان داستان، زیبنده‌ی فرهنگ غنی ایرانی_اسلامی نیست! از طرفی دشمن خارجی یعنی بوقلمون، عنصر ناامیدی و جدال‌های درونی به اندازه‌ی کافی قدرت قهرمان‌سازی دارند و نیاز نبود جامعه‌ی پیرامونی در این حد تحقیر شود.

«خلاءهای پردازشی» در داستان گاهی در ذوق می‌زد. به عنوان مثال علت دشمنی بوقلمون به خوبی تبیین نشده بود! نمایش اخراج از مدرسه و عقده‌ حاصل از آن، این حجم از دشمنی را توجیه‌پذیر نمی‌نمود! یا دور انداختن بازوبند کاپیتانی اهدایی بوقلمون توسط ببعی، بدون پرداخت مناسب بود و جدال درونیِ او هم خوب از آب در نیامد!

از سوی دیگر "نمادها" در این پویانمایی از نمادها و حتی فضاهای شهری و پوششی ایران، بسیار فاصله‌ دارد. به عنوان مثال در فضای شهری، نمادی از شهرهای ایران کار نشده و حتی در پوشش پلیس راهنمایی رانندگی که "خانم گاوه" بود از پوشش لباس پلیس آمریکایی استفاده شده بود، زیرا در ایران لباس پلیس راهنمایی رانندگی، آستین کوتاه نیست!

در جشن اهالی روستا، از "کدو حلوایی" استفاده شده بود، که ذهن مخاطب را به سمت «جشن هالوین» سوق می‌دهد.

موسیقی‌های "پاپ و رپ" که کار شده بود مشابه پویانمایی‌های غیرایرانی و تقریبا با ادبیات مشابه به کار برده شده بود و از موسیقی اصیل ایرانی حتی ذره‌ای استفاده نشده بود! 

متاسفانه تنها با دیدن دو صحنه که در آن دودهای خروجی از وسیله‌ی پروازی به رنگ سبز و سفید و سرخ درآمده بود و یک سکوی پرش که به این رنگ‌ها مزین شده بود، می‌شد احتمال داد، این پویانمایی "تولید ایران" است.

در تولید پویانمایی‌هایی در این سطح که احتمالا نظر "مخاطبین غیرایرانی" را به خود جلب خواهد کرد، باید به این مهم توجه شود که رسالت معرفیِ «ایران و فرهنگ ایرانی» را نیز به درستی ایفا کنند، حداقل در این مجموعه می‌شد روستا تداعی‌کننده‌ی روستاهای شمال ایران باشد، از موسیقی سنتی و یا تلفیق سنتی و مدرن استفاده شود، فضای شهری را با یکی از نمادهای برج میلاد یا سی‌وسه پل یا... به فضای شهریِ ایران نزدیک نمود و در پوشش‌ها از سبک پوششی ایرانی استفاده کرد.

این اقدامات در «فرم و قالب» به راحتی امکان‌پذیر بود همچنان که در پویانمایی «پسر دلفینی» در این حد، پایبندی به معرفی ایران در سطح جهانی قابل مشاهده بود. کلیدواژه‌های اساسی این پویانمایی را در این دو جمله می‌توان یافت که: 

«اونی که کمک میکنه به خودت، فقط خود تویی» و «از چیزی که هستی لذت ببر و برای چیزی که می‌خوای بیشتر تلاش کن».

«تنها خودت به خودت کمک می‌کنی» درست می‌تواند باشد اما کامل نیست! همین ببعی برای قهرمان شدن از دوستانش، آقای دکه‌ای، مدرسه‌ی پرواز جغد و... کمک گرفت، پس آنچه که باعث تحقق آرزوی یک فرد می‌شود، اراده‌ی فرد هست اما کمک اطرافیان نیز ضامن رسیدن است. به این مهم «رولف دوبلی» در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به عنوان "خطای انتساب ذاتی" اشاره می‌کند که در این خطا، تمایل به غلو کردن در مورد تاثیرگذاری افراد و دست کم گرفتن عوامل خارجی و موقعیت وجود دارد، موردی که در این کلمات موج می‌زد هرچند که در روند داستان، کمک و همراهی دیگران به نمایش درآمد. اما موضوع مغفول این محتوا که نشان می‌دهد هرچند از لحاظ بصری و فنی و محتواهای انگیزشی و مهارتی الحمدلله در یک سطح قابل قبولی قرار دارد و نزدیک قله است اما به قله نرسیده است! برای رسیدن به قله باید نیازهای اساسی این جهان را در محتواها پیاده ساخت که نیاز داشت در فرآیند داستان به احتیاج ببعی به خالق خود نیز پرداخت می‌شد! خالقی که آقای دکه‌ای را همراهش ساخت، خالقی که قدرت اراده را به او داد! این نوع پرداخت، خلای جهان کنونی است، آب برای تشنگان امروزی است که تفاوت با پویانمایی‌های سطح اول جهان در آن خواهد بود.

در جملات «استاد صفایی» است که «با امید به آینده و با تکیه بر استعدادها، تو را نیرومند و مسلط پیش می‌راند اما نمی‌تواند تو را "همراه رنج" راحت نماید» این نیاز مردم امروز است! در پویانمایی‌های متنوع جهانی، امید را با تکیه بر استعدادها پیش می‌راند و فرد را موفق جلوه می‌دهد اما موفقیت اصلی جایی است که فرد بفهمد، رنج در دنیا، لازمه‌ی حرکت و رشد آدمی است و باید با رنج به راحتی برسد! و چه بسا اغلب مردم در رسیدن به اهداف مادی چون پرواز کردن و... شکست بخورند اما اگر در این رنج به وسعت روحی برسند، برنده هستند! در این مورد نیز در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به خطای بقا اشاره شده که

به عنوان کسی که هنوز وارد ماجرا نشده، تسلیم یک توهم هستی و نمی‌دانی شانس موفقیت چه‌قدر پایین است. خطای بقا یعنی دائما احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنید.

متاسفانه پویانمایی‌های امروزی با استنادهای بلاگری و فضای مجازی این خطا را در جامعه شدت می‌بخشد که همه گمان می‌کنند قطعا به اهداف مادی خود می‌رسند که این توهم با واقعیت زندگی هم‌خوانی ندارد پس یک پویانمایی مسئول، محتوایی را ارائه می‌دهد که فرد را با این خطاها درگیر نسازد. حتی بالاتر، در فلسفه‌ی عمیق اسلامی امکان پرداخت به محتوای راحتی در رنج و از سوی دیگر هدف رشد که برای همگان امکان وصول دارد، می‌تواند حرف نو و مورد نیازی به مخاطبین ارائه دهد.