جشنواره مهم مستند «سینما حقیقت» با دبیری ″محمد حمیدیمقدم″، پانزدهمین دوره خود را به دو صورت حضوری و مجازی پشت سر گذاشت.
خبرگزاری روبش با تماشا و بررسی ویژهی تعداد بالا و تقریبا تمامی فیلمهای بخش ملی پانزدهمین دوره از جشنواره و تعدادی از فیلمهای بخش شهید آوینی و همچنین بخش بینالملل، برخی آسیبهای مهم این رویداد را با هدف تبیین و سپس اصلاح در این یادداشت بیان مینماید. همچنان که در حین برگزاری جشنواره نیز به آسیبها و نقاط قوت برخی از فیلمهای اکران شده در جشنواره پرداخت.
بررسی مجزای همه فیلمهای اکران شده در این رویداد، به ویژه فیلمهای برگزیده در بخشهای مختلف، برای آگاهی بخشی و به منظور رشد کیفی مستندهای «سینما حقیقت» لازم است اما با توجه به فراگیر بودن مخاطبِ نوشتار؛ کلیت جشنواره و موارد مهم آن بیان میشود و بررسی جداگانه تعداد دیگری از فیلمها به زمان آینده موکول میگردد.
در این دوره از جشنواره فیلمهای مستندِ برگزیده که در بخشهای مسابقه ملی، جایزه شهید آوینی و بخش بینالملل اکران شد ویترینی از سلایق، اهداف و نگرشهای مختلف بود. فیلمهای مستند انتقادی با روایت ناقص و جهتدار و حتی ناامید کننده همانند مستندهای؛ «احتضار» به کارگردانی حجت طاهری، «مادر بیسیم» زهرا نیازی، «چهرهپرداز» جعفر نجفی، «من زنده برگشتم» مجتبی حیدری، «گود» آیدین حلال زاده و سپیده سالاروند، «گزارش یک کوچ» عبدالخالق طاهری و... و برخی همانند مستند انتقادی اما قاعدهمند «امیر» به کارگردانی داود میرزابیگی، مستندهایی امیدبخش همانند فیلم مستند «هیچ کس منتظرت نیست» محسن اسلامزاده و «قلعه برقرار» حسن نقاشی، «بچههای زمین خاکی» میکائیل دیانی، «برایمان بمان» سمیه کریمی و مستندهایی با رویکرد پژوهشی و گزارشی همچون «دبستان پارسی» حسن نقاشی، «نان بیجان» رضا پر دل، «سرخهای زرد» محمد مهدی خالقی، «جابجایی یا نابجایی» پریسا گرگین و حتی مستندهایی بیمحتوا، در بین فیلمهای این دوره از جشنواره وجود داشت.
آنچه در رویداد پانزدهم خودنمایی کرد رویکرد برخی از فیلمهای بخش «شهید آوینی» و به ویژه سه فیلم مستندیست که موفق به دریافت جایزه شدند. فیلمهای با سوژههای تقریبا مشابه و پیامی یکسان که به نظر قابل تأمل است و توجه ویژهای را از سوی تمامی مسئولان و مدیران دستاندکار در مباحث «جنگ و مقوله مقاومت» میطلبد.
چند سالیست که در جشنوارههای مختلف موضوع جنگ به صورت کلی، جنگ تحمیلی و بازماندگان دوران جنگ مورد توجه هنرمندان قرار گرفته است. مضمون فیلمهای مختلفی که در این باب ساخته شده نشان از بیتوجهی و یا کمکاری و حتی قصور مدیران و مسئولان دخیل در امر دارد. سخن درباره فیلمهای با موضوع جنگ و حواشی آن بسیار است و بعضا در یادداشتهای گذشته بخصوص در مطالب پیرامون «جشنواره فیلم کوتاه» به آن پرداخته شده است اما آنچه اکنون مطرح است سه فیلم برگزیده جایزه شهید آوینی؛ یعنی فیلم «سرباز شماره صفر» برنده جایزه تندیس طلایی به کارگردانی محمد سلیمیراد، فیلم «روزهای ناتمام» مهدی قربانپور برنده تندیس نقرهای و برنده تندیس برنزی شهید آوینی؛ فیلم «تفنگ برادرم» اثر کامران جاهدی در جشنواره مستند سینما حقیقت است.
مستند «سرباز شماره صفر» داستان رزمندهای است که در پی مریضی همسرش و بالا بودن مخارج درمان وی و همچنین خودش، قصد گرفتن دفترچه بیمه و استفاده از مزایای جانبازی است. او با مشقت فراوان نمیتواند زخمی و جانباز شدنش را اثبات کند و دفترچه بگیرد. در نهایت میگوید از همه چیز پشیمان است و در قبال جبهه رفتن چیزی عایدش نشده! صحنههای پایانی فیلم بشدت ناامید کننده و تلخ است و تنها با خوشبینی میتوان از کنار آن رد شد.
فیلم «روزهای ناتمام» نیز مشابه فیلم قبلی، معرفی رزمندهایست که چیزی از جنگ عایدش نشده و همچنین پس از سه سال جهاد در زمان کرونا نیز جایی استخدام نمیشود. احوالات این رزمنده نیز گلایه از زمان جنگ و انتقاد است؛ او میگوید «اصلا چرا بچه این سنی را گذاشتند برود جنگ». در این فیلم نیز همانند فیلم قبلی، تنها با نگاه خوشبینانه میتوان از برخی طعنه، کنایه و نماد سازی آن عبور کرد و فیلم را در ضدیت با نظام تفسیر نکرد.
فیلم «تفنگ برادرم» نیز قصه «خواهر بسیطی» زن قهرمانی از گیلانغرب است که پس از سالها رشادت مردانه در زمان جنگ تحمیلی مورد بیمهری مسئولان قرار میگیرد و سرانجامش به ″خودکشی″ ختم میشود. تفاوت این زن قهرمان با رزمندههای دو فیلم قبلی، مقاومت در قبال شماتت دیگران و پایبند بودن به اهداف و عقاید خویش است.
هر سه فیلم روایتهای واقعی هستند که نمیتوان آن را نادیده گرفت و انکار کرد و پیام ناخوشایندشان در حکم تلنگری اساسی برای مسئولان و مدیران مربوطه است که نباید اجازه بدهند چنین واقعیتهایی بهوقوع بپیوندد.
از طرفی هوشمندی و دقت نظر تمام نهادهای ذیربط را میطلبد که مراقبت کنند تا تمام حقایق جنگ به درستی بیان شود و تنها روایات «ناقص»، «جشنوارهپسند» و ذیل اهداف «سند ۲۰۳۰» تولید و اکران نشود.
متاسفانه در سالهای اخیر علاوه بر تعددِ آثار ضد جنگ، معرفی و پرداختن به جانبازان و یا بازماندگانِ پشیمان و منفعل و به حاشیه رانده شده، افزایش یافته و این موضوع نگران کننده است. آسیبی که در فیلمهای ذکر شده نیز بارز بود. مضاف بر این، نمایش تلخی، ناامیدی و بنبستیست که در هریک از این سه فیلم نمود دارد و مهم تر از آن در نظر گرفتن هر سه فیلم باهم، به عنوان برگزیدگان جشنواره القای نامناسبی بدنبال دارد. در حالی که هر یک از این فیلمها در عین طرح واقعیت میتوانست نتیجه متفاوتی از شکل کنونی داشته باشد و یا حداقل تلخی آن تقلیل یابد.
علاوه بر فیلمهای برگزیده بخش شهید آوینی، تعداد قابل توجهی از فیلمها نیز همانطور که در طی برگزاری جشنواره به آن پرداخته شد به موضوع مهاجران افغان اختصاص داشت.
از موضوعات دیگری که مورد توجه هنرمندان و هیئت انتخاب جشنواره بوده، پرداختن به «نیازهای جنسی و عاطفی اقشار معلول» است. این موضوع از سوژههای جدید و به نظر مهمی است و نیاز است که سمت و سوی درستی برای آن تعریف شود. زیرا دو فرضیه برای طرح آن در فیلمها مطرح است؛ فرض اول صورت مسئلهایست که بیان شده؛ یعنی مسئله نیاز جنسی و عاطفی افرادیکه همانند مردم عادی جامعه نمیتوانند ازدواج کنند و فرض دوم طرح کلی مباحث جنسی به بهانه این قشر از افراد جامعه است. در صورت صحت فرض دوم، لازم است که اصل مسئله با هوشیاری و به شیوه صحیح بیان شود نه به واسطه این قشر و به این طریق.
فیلمهای مستند «ریتم کند» به کارگردانی محسن علیدادی، «یکی از رؤیاهای من» محسن هادی و «رنج عاشقی» علیاکبر نوروزپور از جمله این فیلمها هستند. نقدی که به هر سه فیلم وارد است اکتفا به طرح مسئله بدون حصول نتیجهی قابل قبول است. به عنوان نمونه در فیلم مستند ریتم کند کارگردان اثر، بجای برخی سکانسها که تنها به کشدار کردن فیلم منتهی شد میتوانست با رجوع به چند کارشناش و متخصص، اثر خود را غنا بخشد و آن را تلخ و ناامید به اتمام نرساند اما تنها به زندگی فرد معلول ذهنی و حواشی زندگی او اکتفا نمود.
این نوع از طرح مسئله در فیلمهای با موضوع محیط زیست هم مشهود بود. فیلمهایی از نوع «همه میدانند» و بی نتیجه! فیلم مستند «احتضار» مشکلاتی پراکنده همچون؛ قطع بیرویه درختان برای مصارفی مانند فروش و تولید زغال، آتشسوزی جنگلها، بیمبالاتی مسئولان و فقر مردم منطقه را دستمایه خود قرار داده بود.
روش بیان مشکلات که در این گونه از مستندها انتخاب میشود مشابه شبکههای معاند است که کمک چندانی به حل آن نخواهد کرد و تنها بار روانی آن بر مخاطب و جامعه تحمیل خواهد شد. بنابراین نیاز است هزینه- فایده آن بررسی شود یا بهتر آنکه همانند مستندهایی مانند «زندگی در آرشیو» گروه مستند ساز با پیگیری سوژه به سرانجامی قطعی برسند و یا در راستای رسیدن به پایانی مناسب و امیدبخش تلاش کنند.