آیا تخریب و تمسخر در سالهای اخیر عادیست؟
فیلمهای پلیسی از دسته فیلمهایی هستند که اگر خوشساخت باشند طرفداران بسیاری خواهند داشت. اگر به سالهای گذشته نگاهی بیندازیم محبوبیت فیلمهای سینمایی «دهه شصت و هفتاد» و سریالهای تلویزیونی را به وضوح خواهیم دید. در دهههای گذشته سریالهای تلویزیونی پلیسی خیابان خلوتکن بودند. فیلمهای سینمایی، همیشه پلیس قهرمان و جذابی را به تصویر میکشید که همه میدانستند سرانجام در برابر قاچاقچیان و قاتلان پیروز است و چگونگی تعقیب و گریز و مبارزه این پلیس مقتدر برایشان جذابیت داشت.
با عبور از این قهرمانسازیها به سالهایی رسیدیم که شعارهای دروغین «واقعیتمحوری» و «آینهسانی هنر و هنرمند»، ابزاری شد برای و تخریب و پوششی شد برای پوشاندن ضعفهای هنرمندان در ناتوانی خلق شخصیتهای جذاب و دوستداشتنی. هر اندازه این شعارها و بیهنریها نمود بیشتری یافت به همان اندازه اقتدار نیروی انتظامی و امنیتی زوال بیشتری یافت. در حدی که طی سالهای اخیر سینما به ابزاری برای تضعیف و تمسخر پلیس و نیروهای نظامی بدل شد. غالب فیلمها رد و نشانی از پلیس نداشتند مگر برای طعنه، تمسخر و تخریب تا حدی که نیرویی که باید مقتدر و مهربان باشد دشمن مردم وانمود شد. راه دوری نرویم همین چند فیلم پرفروش اخیر که عنوان پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران نامیده شدند و یا بسیاری از فیلمهای نمایش داده شده یا نشده در جشنوارههای فجر این سالها غالبا نمایش وجهه خوب پلیس و تمام نیروهای امنیت و نظامی را دریغ کردند. فیلمهای سینمایی؛ «دینامیت» به کارگردانی مسعود اطیابی، «انفرادی» مسعود اطیابی، «گشت ارشاد» سعید سهیلی، «متری شیشونیم» سعید روستایی، «مرد بازنده» محمدحسین مهدویان، «علفزار» کاظم دانشی، «قصر شیرین» رضا میرکریمی، «سه کام حبس» سامان سالور، «چشم و گوش بسته» فرزاد موتمن، «قانون مورفی» رامبد جوان، «چهارانگشت» حامد محمدی، «ژن خوک» سعید سهیلی و «مجبوریم» رضا درمیشیان و بسیاری از فیلمهای دیگر...
در تمام این فیلمها و بسیاری از فیلمهای دیگر که حتی با حمایت «ناجی هنر» و نهادهای دولتی دیگر از پول بیتالمال ساخته شدهاند به پلیس و نیروی نظامی این کشور حمله شد؛ به گونهای که انسان خیال میکند «دستورالعمل واجب الاطاعهای» صادر شده که کسی حق تخطی از آن را نداشته است. مطالعه و پایش ضریب تاثیر این فیلم های سینمایی در دیدگاه مردم جامعه؛ بهویژه جوانان و نوجوانان، به نیروهای نظامی میتواند بسیاری از حقایق را برای مسئولین کشور روشن کند.
اگر نگاه واقع بینانهای به شرایط کنونی جامعه بیندازیم؛ «جوان و نوجوانی» که به واسطه سینما و انواع شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای مختلف داخلی و خارجی مخاطب این فیلمها بودند اکنون حس و تصور خوبی به پلیس و نیروهای امنیتی و نظامی ندارند، چه آنانی که وسط خیابانها هستند و چه آنانی که منفعل و مشغول روزمرهاند. مگر آنکه به واسطه تجربه خوب شخصی خود و یا اطرافیانشان قدرت تمیز برای آنچه دیدهاند و آنچه تجربه کردهاند را کسب کرده باشند. در حالیکه در «سینمای جهان» پلیس جایگاه «اقتدار و امنیت و ثبات» دارد و تصویری که از پلیس در فیلمها نمایش داده میشود اغلب اغراق آمیز و بسیار دور از واقعیت است. این اغراق تا حدیست که به عنوان نمونه شبکه CNN با انتقاد از نقش فیلمهای هالیوودی در ترسیم چهرهای خوب از پلیس خشن آمریکا بیان کرد؛ در دنیای واقعی "نژادپرستی سیستماتیک" و "پرخاشگری" در پلیس آمریکا بیداد میکند! حال آنکه پلیس از خط قرمزهای فیلمهای آمریکایی و حتی جهانیست. برون ریز این تصویر نیز در جامعه نمود دارد و محدودیتی از طرف مردم برای برقراری نظم و امنیت جامعه در اذهان مردم وجود ندارد و البته اقتدار دادن تا حدی که از انسانیت فراتر نرود، عاقلانه و درست هم هست.
اگر از روی انصاف بخواهیم بررسی کنیم در میابیم که در هر صنف و شغل و جایگاهی، خوب و بد همیشه بودهاند و هیچ عقل و وجدانی حکم نمیکند که به بهانه واقعیت، تنها ضعفها را باید بیان کرد و اقتدار و امنیت و جانفشانی نیروی نظامی را ندید گرفت، به او حمله کرد و آرامش و اعتماد جامعه را سلب کرد. اگر جایگاه نیروی انتظامی و نظامی در میان مردم جامعه به واسطه همین سینما تضعیف نمیشد بسیاری از مردم فیلمهای راست و دروغ و «تقطیع شده شبکههای اجتماعی» از رفتار پلیس با مردم را نمیپذیرفتند و در مقابل از سوی این نیروها نیز در صورت بروز خطا، انگیزه بیشتری برای جبران و اصلاح و حتی الگوسازی بود. با وجود این تفاسیر نهادها و «مسئولین فرهنگی و حتی سیاسی» باید با حساسیت و جدیت بیشتری برای چگونگی تصویر نیرویهای پلیس و نظامی در فیلمها و اصلاح و جبران گذشته چارهاندیشی کنند.