«کابوس‌های شازده اجباری» یکی از نمایش‌های بخش مسابقه چهل‌ودومین جشنواره تئاتر فجر است که در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه رفت. موضوع نمایش در مزمت قدرت است و حاکمِ دیکتاتور و ظالم یک آبادی، دست‌مایه اجرا، که بازی‌ها و نور خوب آن در خدمت قصه در می‌آید. تعداد بازیگران و طراحی لباس آنان نیز نشانگر پرهزینه‌ بودن نمایش است. حاکم، خود را «فیروزخان؛ بزرگِ خاندان قجری تیمورخان سنگ تراش، یگانه نوه خونی محمودخان اسلام‌آبادی» معرفی می‌کند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، نام این فرد فرضی است و در رمان «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری که گفته شده این نمایش برداشت آزادی از آن است نیز وجود ندارد.

فیروز خان؛ نوه محمود خان اسلام‌آبادی؛ همانند پدران و اجدادش، حاکمی ستمگر است که مردم و به‌ویژه زنان، حتی دختران و عروسان و بستگان او از ظلمش در امان نیستند. ظلمی که روایتش حدود یکی دو سال اخیر در کشور بیش از هر زمان دیگری بحث‌برانگیز است و درست یا غلط، مردمانی را با خود همراه می‌کند.

این نوع روایت‌ها که غالبا با نمادپردازی همراه است، تداعی کننده ذهنیت ساخته شده برای مخاطبی‌ست که ذهن و روحش مملو از داده‌ها و تحلیل‌های مغرضانه و تحریف شده‌ی رسانه‌های دشمن بوده است!

بنابراین گریزی نیست که بسیاری از مخاطبان، برعکس ناظران و مجوزدهندگان، این نمایش را با بُعد زمان و مکان ببینند و آن آبادی را به کشورشان تعمیم بدهند. همچنین نمیتوان از مخاطب انتظار داشت که این نمایش را نمادین نبیند. 

به عنوان مثال برای تبیین مطلب، یکی از پرده‌های نمایش که در آن یک زن به دستور خان کشته شد، تا حد ممکن بیان می‌شود. این زن ماه‌منیر نام دارد و زن برادر فیروز است که به جرم راه‌اندازی گروهکی قرار است مجازات شود.

توصیف این صحنه از نمایش:

«مراد»؛ دستیار فیروزخان خطاب به سایرین: امروز خبر رسید که ماه‌منیر خانم بیوه برادر فیروزخان، نسوان یاغی طایفه سنگ‌تراش را اغفال کرده تا گروهک بداَختری را بسازند به نیت فعل براندازی! گویا تدارکاتی هم داشته.

مراد خطاب به زن: مگر نه این است که هرچه شما دارید از صدقه سر بزرگی آقاست؟

مگر نه اینکه روز شب شما از لطف و کرم و بزرگی آقاست؟

ماه‌منیر: البته که هست، آقا جان رحم کنید!

فیروزخان: حکم قابل اجراست.

ماه‌منیر: درها را ببندید تا پسرها نبینند با مادر چه می‌کنید

فیروزخان: هیچ دری بسته نمی‌شود.

ماه‌منیر: «پس بناست به رسم چرکین این خاک نسل سوزی بشه! کسی که در جستجوی عدالت و حقیقته!

بکُشیییییید، بکشید، بکشید، که این تنها کار حرامیانی چون شماست ولی بدونید، شمارِ زنانی همچون من بیشماره. با زدن هر شاخه، شاخه‌ی تنومندتر قد علم می‌کنه. این کمیته تنها برای آگاهی دادن به زنان چشم و دهن بسته بود کسی با چهارپایه‌ی لرزان قدرت شما کاری نداره! ولی اونقدر کثافتو نجسی به تُنبان دارید که هر اقدامی را معنی دیگه‌ای می‌کنید.» 

فیروزخان پس از کشته شدن زن، با عبارات زشت همگان را تهدید می‌کند که عاقبت دشمنی مرگ خواهد بود و شخصیت اعلام‌کننده مرگ‌های این حکومت، علت مرگ ماه‌منیر را این‌گونه توصیف می‌کند: امروز ماه‌منیر خانم بیوه برادر فیروزخان بزرگ، بدلیلِ بدلیل (تکرار به‌جهت تمسخر) ریختن اشک در غم همسر ابتدا نابینا و سپس دچار سوهاضمه شده و دوان دوان به آغوش معشوقش شتافت.

با این اوصاف، از مخاطبی که ذهنش آلوده شده، توقع نمی‌رود ساده از این پرده عبور کند و مانع دریافت القا شود و مشابهت‌سازی نکند! و ذهن و قلبش را بیش از این، با کینه و نفرت نآلاید! گفته شده این نمایش برداشت آزادی از رمان «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری است. یکی از مشابهت‌های آن فخرالنسا، همسر شازده است. فخرالنسای رمان، کنیزی به نام فخری دارد که بازیچه دست شازده است، اما در نمایش، غلامی به نام نصرت! بازیچه دست شازده اخته است!

همین دو پرده از نمایش گویای ظلمی‌ست که هنرمند و مسئول با زحمت و هزینه به مخاطب روا می‌دارند و روشن است که بذر کاشته شده در ذهن تماشاگر کجاها به ثمر خواهد نشست و درو خواهد شد!