نرجس احمدی /حالا که رفتید فکرم رفته پیش نقش و نگارهای ظریف ضریح امام رضا علیهالسلام وقتی پنجه در شبکههایش قفل و مبهوت لطافتِ نقوشش میشدم؛ انگارکه لبخندِ امام به روی زائر حاجتمندِ دلسوختهاش باشد.
قلبمان را کف دست میگرفتیم و میچسبیدیم به آغوش پدرانهی امام بهواسطهی لمس آن ضریحِ پرنقش و نگار.
خدایت بیامرزد، خوش بهحالمان که در عصر معجزهی سرانگشتان تو، اولبار فهمیدیم عصر عاشورا چگونه شروع شد؛ چشم که میبندم و میخواهم زینب را، رباب را، سکینه را، رقیه را تصور کنم همه همانجا هستند دور آن ذوالجناحِ زخمیِ غمگینِ سربهزیری که تو تصویر کردی برایمان!
آقای فرشچیان! عرشنشینی که شاخ و دم ندارد، این سرانگشتانِ هنرمند رزقشان را از آن بالا گرفته بودند و چرخش قلم در دستانت قوّه از ملکوت داشت که اینچنین شگرف، دلنواز و روحبخش امید را، ضامن آهو را، یتیمنوازی علی و باقی را تصویر میکردند.
دلمان برایتان تنگ میشود، برای دلخوشی تماشای یک اثر تازهی معجزهگونه که عطر روی امام رضا همراهش باشد یا...
و تو ای بزرگنگارگرِ وصلِ به ملکوت؛ همیشه در قلبهای ما زندهای و همیشه دستانِ خالی و سربهزیرِ زائرانهیمان به ضریح عبدالعظیم حسنی، امام رضا و امام حسین علیهالسلام بهواسطهی ظرافتِ نقوشِ هنرمندانهات قفل میشود در دلِ ضریحِ محبوبمان!
آقای هنرمند حالا که در این ایامِ زیارت به دیدار محبوبت شتافتی؛ همانطور که در این دنیا واسطهی عرض ارادتمان بودی؛ در آن دنیا هم سلام ما را به امانت ببر و به اربابمان حسین علیه السلام برسان...