معصومه عمرانی /«بحران خاموش» مستندی پژوهشی است که خطر بزرگ سالمندی را به تصویر درآورده است. «محمدحسین حقیقی» بسیار هنرمندانه با استفاده از خشکی سیوسهپل، خطرات فرونشست در تهران، تختجمشید و صدای آوارهای پل چوبی، خطری را گوشزد میکند که به علت تدریجی بودن، بدان رسیدگی نمیشود و به یکباره با فروریختن آوارها، آه حسرت بلند میشود اما این حسرت نمیتواند تبعات سهمگین بیتوجهی سالیان قبل را جبران کند.
مگر پیری سرنوشت محتوم و مطلوب نیست؟
عدم سیاستگذاری مناسب به همراه شدت و سرعت سالمندی، اجتماع ایرانی را با تبعاتی چون سالمندآزاری، قتل سالمندان، افسردگی و حتی خودکشی آنان، هزینههای گزاف درمانی، تحصنهای بازنشستگان و بار سهمگین بر حاکمیت روبهرو خواهد کرد.
بیشزایی دهه شصت که جوانی جمعیت در دهههای بعدی را ایجاد کرد و شاخص توسعه محسوب میشد با عدم سیاستگذاریهای مطلوب به بخشی از آسیبهای اجتماعی مانند بیکاری، افزایش آمار طلاق، مهاجرت از روستاها، افزایش سن ازدواج منجر گشت که کاهش فرزندآوری را بهدنبال داشت.
در کنار این بیشزایی، معضل اصلی گذار از سنت به مدرنیته است که در این مستند فقط بدان اشاره شد ولی در راهکارها، موردی با عنوان مقابله با تبعات مدرنیته دیده نشد.
در مستند علت سالمندی، به هم خوردن توازن بین گروههای جمعیتی بیان شده است، یعنی نسبت به تعدادی که به سن سالمندی میرسند، ورودی جمعیتی کمتر است لذا در هرم جمعیتی سهم سالمندان افزایش مییابد.
اما در ارائه راهکار، پژوهشگران مصاحبهشونده، تشویق افزایش جمعیت را تحقیر کرده و آن را سیاست شکستخورده خوانده و راهحل را در جوانی سالم و فعال میدانند که بتوانند هزینههای لازم را وارد صندوقهای بازنشستگی کنند تا وقتی به سالمندی رسیدند، از این مرحله ایمن بگذرند!! درحالیکه برخی پژوهشگران جمعیتی، عدم فرزندآوری را معضلی برای حمایت از سالمندان در آینده میدانند چون بدون حضور جوانان جمعیت فعال برای خلق ثروت و قدرت وجود ندارد و این خلا حتی با وجود سالمندان مرفه هم برطرف نخواهد شد.
سالمندان در تمام ادیان الهی و فرهنگ و ادبیات تکریم شدهاند، این اکرام چگونه باید به صحنهی حمایت اجتماعی و حاکمیتی وارد شود؟
بخش مهمی از عدم حمایت اجتماعی را باید در گذار جامعه از سنت به مدرنیته یافت که ارزشها را جابهجا کرده; خانوادهی گسترده، هستهای شده; سرمایهداری مدرن سبب افزایش میل به اشتغال و به تبع کاهش زمان برای سالمندان گشته و در نهایت در تربیت نسل جدید، تکریم سالمندان جایی ندارد.
اما گویی مستند مدرنیته و نظام سرمایهداری را سرنوشتی حتمی میداند که باید با آن سایر ساختارها را تعبیه کرد و راهکاری چون عبور از مدرنیته و ساختار پیشرفت ایرانی_اسلامی در ادبیات پژوهشی آنان جایی ندارد!
در مستند راهکارهایی چون، ایجاد زیرساختها به سمت شهر دوستدارسالمند توسط شهرداریها و حاکمیت، پذیرش بار مسئولیت توسط خانواده، پرورش مراقب آموزشدیده و حمایت از ازدواج مجدد سالمندان ارائه شد.
گروهی خانهی سالمندان را بازداشتگاه میخواندند و گروهی آن را تایید میکردند این تشتت آرا در پژوهش، خود سبب دوگانگی سیاستی خواهد شد که تبعات اجرایی بهدنبال خواهد داشت و حتی موجب عدم پاسخگویی در مسئولین مربوطه خواهد شد.
پایان مستند همانند ابتدای آن خطر سالمندی را خطری جدی نشان داد که با عدم آمادگی لازم مدیران و نظام برای چالش سالمندی، نامشخص بودن مسئول وضعیت سالمندی و نبود مقام پاسخگو، ورشکسته و بیبرنامه بودن دستگاههای مرتبط با سالمندی، مخاطب را به این میرساند که آینده تلخ خواهد بود و گریزی از این تلخی نیست!
درحالیکه امید با افزایش جمعیت، فرهنگسازی ارزشها و مدیریت جهادی مسئولین همواره زنده خواهد بود، اما بدون توجه به افزایش جمعیت در پژوهشها قطعا باید درانتظار پایانی چنین تلخ بود.