زهرا خندان/مستند «ای کاش داد میزدم» داستان یک معلمِ نهضت سوادآموزی است و بر اساس یک گذشته به تدریس اتباع افغان علاقه نشان میدهد، اما با توجه به قانون نهضت سوادآموزی، باید به ازای هر افغان یک ایرانی را نیز ثبتنام کند، تا بتواند امتیاز معلمی خود را حفظ کند. او در این مسیر تلاش فراوانی میکند.
مستند روایت اغراق آمیزی از مسئولیتپذیری خانم معلم دارد که بدلیل همبازی نشدنش با یک دختر افغان در کودکی پشیمان است و عذاب وجدان دارد. همچنین سعی دارد داشتن ارتباط حسنه با اتباع را به نمایش بگذارد و انسانیت را محور قرار دهد.
از طرف دیگر در این مستند زنانِ ایرانی که از سطح فرهنگی بالایی برخوردار نبودند، نمایش داده میشوند و به تبع آن ازدواج دختران در سنین پایین و فرزندآوری تقبیح میگردد.
درست است که واقعیت آن قشر است اما ناخودآگاه به تناسب بین ارزشهایی چون ازدواج در سن مناسب و فرزندآوری بالا با کمسوادی منجر میشود.
نکتهی قابل تامل در این مستند، قرار دادن صحبتهای شوهر یکی از زنان بود که ادعا میکرد؛ «الان باید به فکر ایمان و آخرت خودمون باشیم نه سواد»، و یا در جواب حرف معلم که میخواهد به منزل آنها برود میگوید؛ «محرم و نامحرمی گفتن، ما چندخانواده یه جا زندگی میکنیم، نامحرم مخصوصا زن بده».
بعد از این مکالمه معلم بر روی تخته مینویسد:
تنها باورهای ما هستند که ما را دَر زندگی محدود میکُند.
این کلام تاحدی درست است چون اگر باورها درست باشند سبب رُشد میشود. انسان، بدون باور قادر به زندگی نیست.
و از سویی این کلام بعد از مکالمه با آن مرد که آخرتگرایی را منافات با علمآموزی میدانست، چه نتیجهای دربردارد⁉️ جز آنکه در ذهن مخاطب یک تناسب بین آخرتگرایی و رعایت محرمونامحرم با تحجر و زن را در حد ضعیفه دانستن برقرار میکند⁉️.
این دست مستندها هرچند از واقعیت پرده برمیدارد اما تمام واقعیت نیست، چرا باید مسئلهی مهمی چون ازدواج بههنگام و فرزندآوری بالا اینقدر حقیر نمایش داده شود؟