نرجس احمدی /گوزن‌های اتوبان این‌روزها اکرانش آغاز شده، فیلمی که در جشنواره فجر سال گذشته با محوریت تصویر کردنِ صنعت بلاگری، روی پرده رفت. عابس راننده پیک موتوری یک رستوران است که با رفقای همکارش وقتی در صف نوبت پیک هستند کنار اتوبان می‌نشینند و سر حدس زدن شماره پلاک ماشین‌های عبوری قمار می‌کنند؛ فیلم از همین‌جا شروع می‌شود از شکل برگزاری اوقات فراغت یک عده جوانِ پیک موتوری!

عابس سر همین شرط‌بندی‌ها اتفاقی دنبال یک ماشین می‌افتد که راننده‌ی آن یک دختر بلاگر معروف است، دنبال او وارد یک فضای ممنوعه می‌شود وقتی می‌خواهد با او حرف بزند، دخترک فکر می‌کند عابس خفت‌گیر است و در حالی که گوشی‌اش روی لایو است، گفت‌وگوهایش با او به سرعت وایرال و خیلی زیاد بازدید خورده و بازنشر می‌شود. بعد از آن شاهد اتفاقاتی هستیم که یقه‌ی عابس را گره می‌زند به دنیای بلاگری؛ البته مهره‌گردانِ بلاگرها یقه‌ی عابس را با تطمیع نامزدِ جوان و جذابش گره می‌زند به ماجراهایی که خود از آن سود کند!

در سال‌های اخیر مسئله بلاگری و ورود آن از دریچه‌ی صفحات تلفن همراه و سکوهای اینستاگرام، تلگرام و... به سبک زندگی‌ها و روابط خانوادگی با تغییر ذائقه و سطح توقعات آدم‌ها از زندگی‌شان، نشان داده که مسئله‌ی بزرگ و قابل پرداختی‌ست که متاسفانه شاید هرگز در سطح درخور به آن پرداخت نشده است.

«گوزن‌های اتوبان» اما به این مسئله و تاثیراتش در زندگی آدم‌های یک جامعه ورود کرده، تغییر چهره و هویت اشخاص خیلی معمولی و آدم‌های متعلق به قشر پایین اقتصادی-اجتماعی جامعه را با ورود به دنیای بلاگری نشان داده؛ بازی‌های کثیفی که اینفلوئنسرها برای جذب مخاطب درگیر آن می‌شوند، دروغ‌هایی که به خورد مخاطب می‌رود و زندگی‌هایی که متأثر از همین دروغ و فریب‌ها از هم می‌پاشند، غیرت‌هایی که فرو می‌شکنند، ارزش‌هایی که دور انداخته می‌شوند و... را روایت می‌کند.

هرچند از پس ادا کردن حق مطلب برنیامد و برای روایت این بحران بزرگ اجتماعی در سطح ایستاد و بیشتر درگیر قلاب‌های جذب مخاطب برای خودش شد؛ سکانس‌های رختخوابی، صحنه‌های اروتیک و شوخی‌های جنسی عابس و نامزدش در پیشبرد هدف فیلم تأثیری جز جذب جنجالی مخاطب نداشت و از یک جایی به‌بعد بیشتر به‌نظر می‌رسید فیلم‌ساز برای روایت چاله‌چوله‌های صنعت بلاگری، خودش هم تبدیل به یک بلاگر شده که برای جذب فالوئر از هیچ روش کثیفی نمی‌گذرد!

وگرنه صحنه‌ی لخت عابس در کنار نامزدش توی رختخواب دونفره‌شان میان آن‌همه شمع روشن و آن نگاه‌ها و مکالمات اروتیک در فاصله‌ی چند میلیمتری همدیگر جز زنده کردن یاد سکانس‌های داغ فیلم‌فارسی با این دو بازیگر چشم و ابرو مشکیِ مدل دهه پنجاهی چه قدمی را در مسیر روایت معضلات صنعت بلاگری برداشت؟!

یا آن فحش‌های رکیک قاسمخانی که بارها و بارها تکرار می‌شد و انگار نویسنده هیچ حد یقفی برای خودش و شخصیتی که نوشته قائل نبوده و گوش مخاطبی که مقابل پرده نشسته را اساساً محترم نشمرده! البته که در مسیر داستان این حجم از فحاشی لازم نبود.

«گوزن‌های اتوبان» روی یک موضوع جنجالی دست گذاشته و اتفاقاً آن را خیلی جنجالی روایت کرده است؛ شاید اگر برای روایت همه‌ی آن چرک و کثافتی که در بطن اصل و اساس ماجرا نهفته است، با گذر از سطح و ورود به لایه‌های عمیق این بحران و معضل اجتماع، زبان مأخوذ به حیاتری را برمی‌گزید و درست‌تر به مسئله ورود می‌کرد، شاید اگر چهره‌های سرشناسش را وادار به بازی‌های بهتری و بازیگری‌ها را تقویت می‌کرد، اگر مثل شروعش روند پرهیجانی را ادامه میداد و اسیر تکرار و سردرگمی نمی‌شد و با آن پایان‌بندی خراب ماجرا را فیصله نمی‌داد می‌توانست بخاطر موضوعش یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره باشد، اما حیف که با پرداخت‌های سطحی و درگیر شدن در صحنه‌های اروتیک، سیگار و مستی و خماری، قبح‌شکنی‌های مکرر و سکانس‌هایی که جز حیازدایی ثمره‌ی دیگری نداشت، تبدیل شد به فیلمی که قبله‌ی آمالش فتح گیشه است.

«گوزن‌های اتوبان» فیلمی است که توصیه می‌کنم اگر آدمی هستید که عادت ندارید در یک فضای جمعی و درحضور مرد و زن غریبه تماشاچی صحنه‌های بسیار بسیار اروتیک و دیالوگ‌های بسیار بسیار زننده باشید، اگر قرار است مچاله شده و با سردرد از سینما بیرون بیایید؛ سراغش نروید!