نرجس احمدی / سریال مهمان کشی با محوریت شخصیت حضرت مسلم‌بن عقیل، سفیر ویژه‌ی اباعبدالله و اتفاقات و حواشی سیاسی-اجتماعی چندسال منتهی به واقعه‌ی کربلا در سی قسمت از شبکه یک سیما پخش شد. این سال‌ها بارها شنیده‌ایم که اگر غدیر را بزرگ نگاه می‌داشتند، عاشورایی رخ نمی‌داد، این خود گواه اهمیت نقشِ سیرِ تاریخ بر حوادث تاریخی‌ست؛ «مهمان‌کشی» یکی از طلایی‌ترین دوران‌های تاریخ اسلام را قرار بود روایت کند که البته به خوبی از پس روایت بخش قابل توجهی از آن برآمد، اتفاقات و فضای سیاسی حاکم بر سال‌های منتهی به واقعه‌ی کربلا را از دریچه‌ی دوربین خود روایت کرد و از این جهت یک سریال باارزش و مبتکر بود.

جسارت مهمان‌کشی در نوع روایت و اتصال حوادث و اتفاقات به یکدیگر با مرور تاریخ و فلاش‌بک‌های به‌موقع، حرکتی نو و قابل تحسین بود؛ توضیحات روحانی کارشناس مذهبی بلافاصله پس از پایان هرقسمت از سریال برای بازتعریفِ مستند تاریخی و تبیین و تحلیل جزئی‌تر وقایع برای تکمیل پازل‌های سریال یک اتفاق خوب و یک انتخاب نخبگانی برای سریال‌های تاریخی بود. لیست بلندبالای منابع ارجاعی در تیتراژ سریال حاکی از این است که فیلم‌ساز سعی دارد که قول موثق را روایت کند و کمتر بر غیرمشترکاتِ تاریخی تکیه زند و در بسیاری موارد موفق هم بود.

پیشتر شخصیت مسلم‌بن عقیل را با بازی خوب و قابل قبول امین زندگانی در سریال مختارنامه دیده و با این شخصیت بزرگوار ارتباط گرفته بودیم؛ فیلم‌ساز هرچند با انتخاب یک بازیگر کمتر شناخته‌شده قصد داشت پذیرش مخاطب را در ارتباط‌گیری با شخصیت قدرتمند مسلم بالا ببرد اما متأسفانه می‌توان با قاطعیت گفت در این امر موفق نبود!

نگارنده هرچند از بینندگان پر و پا قرص و علاقمند به فیلم و سریال‌های تاریخی و ویژه تاریخ اسلام است اما تنها توانست با نگاه نقادانه و به هدف بازگو کردن نقایص و کاستی‌ها در جهت رشد ساخت آثار مربوط به تاریخ اسلام، سریال را دنبال کند.

شخصیت‌پردازی ضعیف سریال مهمان‌کشی شاید بزرگترین و مهم‌ترین اشکال و ضعف سریال بود؛ مهمان‌کشی درحالیکه فرصت بیشتری برای پرداختن به شخصیت و اقدامات چهره‌های موثر تاریخ اسلام چون مسلم، معاویه، یزید، ابن‌زیاد، ولید و... داشت، باوجود بازه‌ی زمانی پراهمیت و طلاییِ سال‌های منتهی به واقعه‌ی کربلا را بسترِ روایت خود قرار داده بود؛ حتی باوجود بازیگرهای شناخته‌شده‌ای چون بهرام ابراهیمی، پژمان بازغی، حسام منظور، رحیم نوروزی و... نتوانست همدلی مخاطب را برانگیزاند.

متأسفانه نابازیگر‌های سریال هم از این قاعده مستثنی نبودند و بلکه بسیار دردآورتر از بازیگران پرسابقه، نقش‌شان را تصنعی و سیاهی‌لشکرطور بازی می‌کردند؛ حتی آن‌جا که سینه به سینه‌ی معصوم ایستاده بودند و اباعبدالله مقابل‌شان درحال سخن‌گفتن بودند آن‌قدر چون جماد و بی‌احساس ایستاده بودند که دلم می‌خواست یکی بزند روی شانه‌ام و بگوید دلخور نباش این‌ها همه خارجی و غیرمسلمانند و حتی یک‌بارهم اسم و رسمِ حســـین به گوش‌شان نخورده!

گویی حتی بازیگران هم با شخصیت‌های سریال ارتباط نگرفته و بین اجرای نمایش، تعزیه، تله‌تئاتر، فیلم‌سینمایی و سریال معلق بودند! ادبیات شخصیت‌ها گاهی آن‌چنان غیریکدست و ناموزون بود که تنها حس نفرت و خشم مخاطب را برمی‌انگیخت؛ آن‌چنان که اگر با چشم بسته سریال را دنبال می‌کردی، تصورت این بود که مدام شبکه تلویزیون عوض می‌شود و دیالوگ‌ها بین تاریخ دیروز و امروز پرش دارد!

اصطلاحات امروزی که همین چندسال اخیر وردزبانِ جوان‌ترها شده و حتی در دهه‌ی مثلاً هشتاد هم شنیده نمی‌شد به وفور در سریال به گوشت می‌رسید و این نه تنها جالب نبود که چهره‌ی شنونده را درهم و گلایمند می‌کرد!

حیف که باوجود طراحی صحنه و لباسِ پرهزینه و پرجزئیاتی که فیلم‌ساز در خدمت داشت، آن آب و رنگ جذاب و بازیگران خوبی که برای همکاری انتخاب کرده بود، گویی بعضی سکانس‌ها سرسری و از سر رفعِ تکلیف و با کمترین تکرار و بازخوانی ثبت و ضبط شده بود که نمی‌توانست همراهی و همدلی بیننده را بدست بیاورد.

یکی از اشکالات دیگر سریال گریم بازیگران بود، گاهی گمان میکردم یکی از سرمایه‌گذاران سریال وارد‌کننده‌ی ریش مصنوعی‌ست! آن‌قدر که تکلم، حرکات و اصطلاحا میمیک صورت بازیگرها قربانی آن تپه‌ی ریش روی صورتش می‌شد؛ بازیگرهای ژل و بوتاکسی خانم را هم درز می‌گیریم و چشم می‌بندیم به بلای همه‌گیری که بر سر چهره‌های خانم سینما و تلویزیون این سرزمین آمده که نمی‌گذرند از خیرِ اکستنشن مژه، حتی وقتی قرار باشد زنِ ابن‌زیاد خونخوار باشند!

طراحی صحنه در مهمان‌کشی هرچند جذاب و پرکار بود، اما آن‌هم گاهی چون ادبیات بازیگرها مغلوبِ تجدد شده و دُم خروسش یک جاهایی مثل سرویس‌خواب‌های منبت‌کاری شده‌ی با خوشخواب! بیرون می‌زد.

آن‌چه بیشتر منِ بیننده را ناراحت می‌کرد و افسوس می‌خوردم بابت خوب درنیامدنِ کار، آن دیالوگ‌ها و سکانس‌هایی بود که مشترکاً مثلا در سریال مختارنامه و سریال مهمان‌کشی، بازسازی شده بودند!

توقعِ منِ بیننده این است که وقتی نمونه‌ی خوب و درجه‌یکی برای الگوگیری از ایفای نقش‌ها، پیش چشم بازیگر و فیلم‌ساز وجود دارد؛ ایشان با علمِ به اینکه منِ بیننده چشمِ مقایسه‌گر هم خواهم داشت؛ باید در یک سطح بالاتری اثر را بازسازی کنند.

کاش و هزاران ای‌کاش که همه‌ی بازیگران سریال، چون آن چندتن معدودی که نقش خود را باور کرده و از همه‌ی استعدادشان در ایفای نقش مایه گذاشتند، شخصیت‌ها را پخته و باورپذیر می‌کردند و یک تصویر عمیق و ماندگار از همه‌ی آن اسامی که از تاریخ کربلا در ذهن داریم بر صفحه‌ی خاطرمان حک می‌کردند.

کاش «مهمان‌کشی» این قوت و جذبه را داشت که هم‌چون مختارنامه، چندباره و چندباره مهمان خانه‌هایمان شود و قهرمانِ کم‌نظیرش به‌جای جومونگ و امپراطورهای افسانه‌ای آب‌ها و بادها و خاک‌های دورِ شرق، به نسل جدیدمان معرفی می‌شد.

القصه، مهمان‌کشی نتوانست تصویرِ آن مسلمِ مختارنامه با آن معصومیت و صلابت و طمأنینه را از ذهن مخاطب پس زده و جایگزینش شود! نه تنها مسلم که ابن‌زیاد و عمرسعد و باقی را.