وقتی شهرزاد قصه‌ی کاپیتالیسم می‌گوید/ حکایت سریال‌های کره‌ای

زهرا میرزایی/ از قدیم، لقمان را گفتند ادب را از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان.

حالا راه درست را از چه کسی بیاموزیم؟ از کج روان

اگر بخواهم بنا را بر ایراد  بگذارم، تا دلت بخواهد زمینه‌های متنوع و ماجرا دارم که از آن ایراد بگیرم. به‌ویژه از «صنعت سرگرمی» این روزهای  و به‌طور خاص سریال‌های  (کِی دراما). از آن جمله بی‌ادبان کم‌نظیری  که باید از آن ادب بسیار آموخت. البته اصطلاح بی‌ادب برای آن‌ها کم‌لطفی است. آن‌هم فقط به این دلیل که موافق عقاید ما فعالیت نمی‌کنند.

نسل z باهوش و اثرپذیر و خلاق

دو سه سالی است که به‌صورت پراکنده، در کنار کارهای همیشگی‌ام به آموزش نسل z معروف‌مان در حوزه‌های ارتباط بصری مشغول هستم. نسل جالب و دوست داشتنی هستند. فوق‌العاده «باهوش» و به همان میزان به واسطه‌ی خاصیت سن‌شان «اثرپذیر». اینکه می‌گویم باهوش هستند، بیراه نمی‌گویم. آن‌ها به شدت از نسل ما که Y می‌نامندمان، باهوش‌ترند. نه به این دلیل که ساختار فیزیکی ذهنی باهوش‌تری نسبت به ما دارند، بلکه به دلیل حجم اطلاعات بیشتری که نسبت به ما در زمان کوتاه‌تری دریافت کرده‌اند.

در تعریفی از «خلاقیت»، چنین مطرح شده است که خلاقیت اکتسابی و حاصل اطلاعات بیشتر و مطالعه افزون‌تر است. با این تعریف آن‌ها حتی از ما خلاق‌تر و جسورتر هم هستند. چون اطلاعات بیشتر، آگاهی بیشتر و در نتیجه ترس کمتر هم به همراه می‌آورد. آن‌ها به منابع بی‌شماری از اطلاعات دسترسی دارند. اطلاعاتی که هم‌زمان، هم قدرتِ رشد و هم توان نابودی را به ارمغان می‌آورد. ابزاری که به شمشیر دو لبه می‌ماند. شمشیری که نسل قبل از ما، تنها راه کنترل و در امان ماندن از آن را ، حذف صورت مساله می‌داند و می دانیم تاکنون کارگشا نبوده.

چه به خورد نسل جوان و نوجوانمان می‌دهند؟

با این مقدمه بیایید ببینیم در مقابل این «وانفسای سیاهی» که از ایرانمان، در این حجم از اطلاعات ورودی، برایمان از هر جهت می‌سازند، چه به خورد نسل جوان و نوجوانمان می دهند؟

من معتقدم ترفندهای خوب را، حتی از آدم‌های بد، باید آموخت و در جهت نیاز به کار برد. درست مثل بازی شطرنج می‌ماند. ترفندهای حمله و دفاع ثابتند، اما برنده کسی است که از آن‌ها استفاده کند. حالا شده حکایت «سریال‌های کره‌ای». سوال.های اصلی این است که چه چیزی باعث محبوبیت کم‌سابقه‌ی این سریال ها در جهان شده و چه «محتوایی» در پس آن پنهان است؟

اگر اهل سریال‌های کره‌ای هم نباشید، بدون شک چند قسمتی از «سریال جومونگ» را دست کم دیده‌اید. اگر هم نه که احتمالا شما در ایران زندگی نمی‌کنید و «آی فیلم و شبکه‌ی تماشا» نمی‌بینید. امکان ندارد یک قسمت هیجان انگیز از این سریال را ببینید و دلتان نخواهد بدانید خب بعدش چه می‌شود؟ اگر هم گاهی، تفننی دیده باشید، می‌دانید امکان ندارد یک سریالش را شروع کنید و دلتان نخواهد تا صبح بنشینید و ادامه‌اش را ببینید. اما چرا؟ این اشتیاق را همین جا داشته باشید تا یک چیز جالبی را برایتان بگویم. منتقدین زیادی در سراسر جهان در نقد این سریال‌ها، نظر مثبتی به لحاظ کیفی داشته‌اند. درام‌های کره‌ای به دلیل «کیفیت بازیگری» خود مشهور هستند. آن‌ها می توانند احساسات ظریف و روابط پیچیده را به گونه‌ای منتقل کنند که بینندگان را مجذوب خود کنند. اما دلیل آن اشتیاقی که گفتم این نیست. حتی دلیلش، ارزش‌های تولید زیبای این سریال‌ها هم نیست. فیلم‌برداری‌های فوق‌العاده‌ای هم که تجربه‌ی تماشا را برایتان جذاب می‌کند، نیست. حتی لباس‌های رنگ و وارنگِ همگام با سلیقه‌ی روز و جذابیت‌های بصریِ فضاهای داخلی و خارجی صحنه‌ها هم نیست. اگر چه همه‌ی این‌ها که گفتم از نظر همان منتقدان دلایل خوبی برای دنبال کردن این جهان رویایی و شیک هستند. اما کافی نیستند. «نسل Z» نسلی «کنجکاو و پیشرو» است. او به دنبال شناخت فرهنگ‌های متفاوت و علت‌های بنیادین قوانین است. نمی‌توانی قانعش کنی که فقط پای‌بند قوانین باشد، به این دلیل که ما بزرگ‌ترها، صلاحت را می‌خواهیم یا چون دستور شرع است. به او باید دلیل ارائه کرد. بسترهای پخش رایگان زیادی هم در سراسر جهان وجود دارد که به خوبی پاسخگوی این کنجکاوی است. اما دلیل آن اشتیاق برای دیدن این سریال‌ها، حتی این دسترسی راحت برای شناخت تفاوت‌های فرهنگی هم نیست. آنچه که مخاطبان را ناخودآگاه مسخ این سریال‌ها می‌کند، قدرتی است که در فرهنگ ما شهرزاد نام‌ها داشته‌اند. «قصه‌گویی بی‌نظیر».

و نتیجه قصه‌گویی بی‌نظیر

درام‌های کره‌ای به‌خاطر خط داستانی جذاب‌شان، با طرح‌هایی که اغلب حول محور درام خانوادگی، عاشقانه، و مضامین تاریخی می‌چرخند، شناخته می‌شوند. اما با این حال چنان موضوعات علمی، روانشناختی را در جهانی بین سنت و مدرنیته به هم می‌بافند که تو بی‌چون و چرا مضمون پنهان در پس این دنیای رویایی را جذب می‌کنی. این محتوای پنهان چیست؟

راستش را بخواهید قرار نیست از محتواهای غریب و جدیدی پرده بردارم. اما واقعیت این است که همین محتوا بنیان خیلی از روابط انسانی و عقاید را تحت تاثیر قرار داده است. این «شهرزاد قهار کره‌ای» به طرز شگفت‌انگیزی برایت قصه‌های عشقی را سر می‌دهد که تو کمتر در جهان واقعی با آن مواجه خواهی شد. از عقایدی سخن می‌گوید که گاهی هیچ اساس «عقلی و علمی» ندارد، دینی‌اش که جای خود دارد. چرا که در این سریال‌ها هرگز نه نامی و نه یادی از خدا هست. همه چیز بر عهده‌ی «بشریت» است و «قهرمان فیلم». قهرمان هم که ۹۹ درصد مواقع شاهزاده‌ای با خون شاهی، یا فردی اشرافی یا در معمولی‌ترین حالت فردی از یک خانواده فوق العاده ثروتمند امروزی است. به‌واقع مخاطب نوجوان را چنان «شیفته‌ی این باورها» می‌کند که اگر از دین با او سخن بگویی، به نظرش بحثی مسخره می‌آید. گاهی هم تو را عاشق ماجراجویی‌های رها شده از بند خانواده می‌کند. آنطور که گویی خانواده‌ها اغلب بندی به دست و پای‌مان هستند که باید یک طوری از شرشان خلاص شویم. بی‌آنکه بدانی چه شد، عاشق «روابط آزادی» می‌شوی که ابدا از آسیب‌های احتمالی پس از تجربه‌ی آن، چیزی به تو نشان نمی‌دهد. در مجموع اگر این تغییر ظریف عقاید را که بسیار زیبا در زرورق «جادو و پیشگویی و تناسخ» برایت می‌پیچند، نادیده بگیری، تنها عایدیی که برای نسل جوان دارد، تلف شدن وقت است. نوجوانانی را سراغ دارم که قید درس و دانشگاه و آینده‌ی شغلی‌شان را زده و به دنبال ساختن زندگی رویایی کره‌ای هستند. آن هم با پولی که قرار است قهرمانش روزی برای او با باد بفرستد.

آیا نمی‌توان حدس زد هدف سرمایه گذاران واقعی این صنعت بزرگ و پر هزینه و صد البته پر درآمد چیست؟

هدف هر چه که باشد، پس از دیدن چند سریالش، چه از نوع کره‌ای و چه تایلندی‌اش به همین چند سرفصل محتوایی می‌رسی. آیا طبیعی است که سالانه «میلیون‌ها دلار» خرج ساخت و تولید این سریال‌ها شود و فقط هم روی همین موضوعات کار شود؟ البته که بی‌انصافی است اگر هدف برندینگ قوی کشورشان را نادیده بگیریم.

اما حقیقتش این همه صغری و کبری نچیدم که فقط به این نتیجه برسم که آنها فلانند و بهمان. ما کشور و فرهنگی داریم پر از غنای داستانی. از قضا هر کدامشان، به لحاظ موضوعی، خودش یک تنه می‌تواند با چندین سریال این صنعت، رقابت کند. حتی با همان حالت خام و اسطوره‌ای‌اش. چه برسد بخواهد تبدیل به یک فیلم نامه‌ی جذاب با خط داستانی جذاب‌تر شود. البته امیدوارم سازندگان عزیزمان اینطور برداشت نکنند که بردارند و داستان مثلا رستم را با همان سر و شکل و همان زبان و ساختار، عیناً به تصویر بکشند که مبادا در تاریخ تحریفی ایجاد کنند. منظورم چیست؟ چطور فیلم نامه‌ای مد نظرم است؟ اینبار بر خلاف نظر اکثر دوستان فرهنگی، توصیه می‌کنم حتما دو سه تایی سریال تاریخی کره‌ای ببینند. اما با این دید که چطور یک فرمانده‌ی سلحشوری که در تاریخشان به اندازه‌ی یک بند متن در موردش نوشته شده است را به تصویر کشیده‌اند. یا پزشکی که فقط از او نامی برده شده را چطور منتسب می کنند به بزرگ‌ترین اختراعات پزشکی جهان، یا چطور با به تصویر کشیدن داستان یک آشپز، به تمامی گیاهان دارویی روییده در وجب‌به‌وجب خاکشان و طب سنتی و گیاهی داشته و نداشته‌شان اشاره می‌کنند و از آن «علمی بی‌رقیب» خلق می‌کنند. صادقانه می‌گویم نسل جوان و نوجوان ما مجذوب «قدرت قهرمان‌پردازی» در این سریال‌هاست. چه آن‌هایی که تاریخی هستند و چه آن‌هایی که موضوعات روز را دنبال می کنند. نمی‌توان انکار کرد که بسیار آموزنده هم هستند. منتهی آن چیزی را آموزش نمی‌دهند که فرهنگ ما بپذیرد یا به مذاق ما خوش بیاید. اما آنچه که می‌خواهند در مغز نوجوانان جهان جهت بدهند را خوب آموزش می‌دهند. حالا ما چه بکنیم؟

از بی‌ادبان ، ادب بیاموزیم.

باید به جای پریدن به فرهنگ غربی و شرقی و انداختن تقصیر گردن این و آن، بنشینیم دور هم و از یک جایی شروع کنیم. یک‌به‌یک، داستان‌های جذابمان، «موضوعات و دغدغه‌های» امروز جامعه‌مان را انتخاب کنیم و با طعم و مزه‌های جدید، در ظرفی نو و امروزی، به جوان و نوجوان امروزمان ارائه کنیم. «نوجوان» امروزی‌ای که عاشق فلان «خواننده‌ی کره‌ای» است که گیاه‌خوار است را نمی‌توانی با یک کاسه آبگوشت پر از گوشتِ چرب و چیلی، پای سفره نگه داری، در حالی که در باغچه‌ی خانه‌ات سبزیجات محلی فوق العاده‌ای داری که طرز طبخش را بلد نیستی.

ترفندهای خوب را باید به‌کار گرفت

بیا از امروز هر کدام قدم کوچکی در حد توانمان، در راه تغییر تصویر کشورمان در جهان برداریم. اگر فلان کارگردان تصویر «سیاه و عصبانی‌ای» از کشورمان در فلان جشنواره ارائه می‌کند. خب من و تو فیلمی بسازیم که آن بخش رنگی و دوست داشتنی‌اش را هم نشان دهیم. منتهی با همان ساختار قوی و جذاب «قصه‌گویی شهرزادهای غربی و شرقی». ترفندهای خوب را باید آموخت.