این فیلم به کارگردانی فرزاد موتمن و با همکاری موسسه ناجی هنر وابسته به نیروی انتظامی ساخته شده. داستان درگیری ناخواسته دو شخصیت اصلی ناشنوا و نابینای فیلم در ماجرای تلاش یک باند برای خارج کردن شی مجهولی از کشور است. فرهاد ناشنوا قدرت لب خوانی بالایی دارد و سعید نابینا حس بویایی بالا. یکی از اعضای باند در مغازه لوازم ارایش فروشی فرهاد توسط زنی با چهره و آرایش خاص و چرم پوش کشته می شود و فرهاد چکمه های چرم او را میبیند و سعید بوی عطر او را حس میکند و صدای گلوله را می شنود. با رسیدن پلیس آن دو دستگیر می شوند و تمام تلاش های آنها برای اقناع پلیس حتی با وجود شناسایی و در دسترس بودن زن نیز بی فایده ست. پلیس هایی باسابقه که سطح هوش و عملکرد آنها در حد سرباز صفر است.🤔 در این میان این دو به طرز فانتزی در راه زندان از دست پلیس فرار میکنند و خود اقدام به تعقیب و گریز اعضای باند برای دستیابی به شئ مذکور میکنند.
همکاری این دو نفر باهم و دیالوگ های زشت جنسی این دو و پیرامون زن تبهکار، همچنین صحنه های مکرر از زمین خوردن ها و سایر اشتباهات ناشی از معلولیت این دو، دست مایه طنز فیلم است.
 در ادامه تعقیب و گریزها، زن چرم پوش فیلم که بوی عطر و جاذبه های ظاهری او مورد توجه و خوش آمد سعید و فرهاد است، سایر اعضای باند را از بین میبرد؛ اما در هنگام فرار با ممانعت این دو نفر مواجه میشود و جعبه شئ با ارزش را پرتاب میکند، در این حین پلیس در حاشیه که تا این سکانس فیلم نقشی بجز دور خود چرخیدن نداشته، سر میرسد و زن را دستگیر میکند اما جعبه را نمی یابد. در نهایت نیز علاقه شکل گرفته بین فرهاد و خواهر سالم سعید که در میانه فیلم همراه آنها شده منجر به ازدواج این دو می شود.