طاهره شاطری/‌‌ شانزدهمین دوره از جشنواره مستند سینما حقیقت نیز در شرایطی که عده‌ای بر طبل تحریم و آمدن و نیامدن کوفتند برگزار شد.
برخی آمدند و بر شور جشنواره افزودند و هنگام دریافت جایزه نیز شکرگزار بودند، برخی دیگر طلبکارانه حرف‌های نامربوط زدند و ابراز ناراحتی کردند اما این غم و اندوه‌ تنها در قالب حرف ماند و مانع از گرفتن جایزه‌ نشد.
از حواشی جشنواره و تکرار مطالبی که در متن‌های قبلی بیان شده عبور می‌کنیم و با نگاه آسیب‌شناسانه و راه‌حل محور به چند موضوع اساسی درباره درون‌مایه جشنواره یعنی فیلم‌ها می‌پردازیم.
مهمترین مسئله، بُعد یا محور هر جشنواره‌ای به ویژه مستند سینما حقیقت، برآیند آن و تصویری است که از جامعه ارائه می‌دهد. پیامی که در واقع بازتاب چهره‌‌ای نمادین از کشور است.
در طول این سال‌ها برآیند حاصل از فیلم‌ها غالبا غلبه ناامیدی و افسردگی، وفور مشکل و معضل و بن‌بست در کشور بوده است. این دوره نیز از این قاعده مستثنی نبوده و شاهد آثاری با محتواهای مذکور در جشنواره بودیم. با وجود انتقادها به دوره‌های گذشته جشنواره و سعی و تلاشی که طبیعتا از سوی مدیران صورت گرفته، ارتقا چشم‌گیری در محتوای جشنواره شانزدهم حاصل نشده، بنابراین می‌توان گفت تا زمانی که نتوانیم به صورت ریشه ای و از پایه مشکلات را حل کنیم، همچنین نتوانیم ذهن و فکر هنرمند را اصلاح کنیم باید چاره دیگری بیاندیشیم. در طول چند دهه گذشته، سینمای ایران ریل گذاری نادرستی داشته و غالبا جوان فیلمسازِ با انگیزه و آمال و آرزو را در مسیر همین ریل و به عبارتی در سمت و سوی جشنواره‌ای شدن حرکت داده و از قرار معلوم نیز سیاست‌های احتمالی برخی مدیران دغدغه مند راهگشایی چندانی در پی نداشته است.
پیشنهاد و چاره مقطعی کار چیست؟
یکی از راه حل‌های که به‌نظر می‌رسد تا حد زیادی می‌تواند در تعدیل پیام منعکس شده از جشنواره و همچنین تا حدودی در اصلاح رویکرد فیلمساز موثر واقع شود، مجزا کردن فیلم‌هایی است که خطاب به مسئولین ساخته شده است. فیلم‌هایی که مربوط به عملکرد مسئولان است و نیازی نیست مردم و مخاطب عام آن ‌ها را ببینند. زیرا اکران عمومی این نوع فیلم‌ها دردی دوا نمی‌کند جز اینکه سلامت روان عموم جامعه را در شرایط فعلی تهدید می‌کند.
اینکه عموم بیگناه جامعه مخاطب فیلمی باشند که مسبب مشکل و معضل مطرح شده در آن نیستند و مهمتر از آن کاری از دستشان برنیاید و جز غم و اندوه و حسرت، آورده‌ای برایشان نداشته باشد چه دردی را دوا خواهد کرد؟! آیا جز خشم از مدیران و در مراتب بالاتر خشم و نفرت از حکومت عایده دیگری نیز خواهد داشت؟
مسئولان جشنواره با تدبیر و برنامه‌ریزی می‌توانند این آسیب‌ها را مدیریت کنند تا حداقل از حالت سوگواری و محتوای تلخ جشنواره کم شود.
برای تشریح مطلب باید گفت تا وقتی که مستند‌های انتقادی درونمایه ناصحانه و چاره‌جویانه نداشته باشند و در عوض لحن خصمانه و یأس‌آلود و هرج‌ومرج‌طلبانه داشته باشند سودی نخواهند داشت و از طرفی هدف اصلی دشمن که ترویج بدبینی و نامیدی‌ است تحقق خواهد یافت و آثار سوء آن به جای مقصران اصلی بر مردم تحمیل خواهد شد. بنابراین مقصود از این بحث نساختن مستند انتقادی (که اتفاقا مفید و لازم است) نمی‌باشد و راهکار پیشنهادی، برای وضع فعلی جشنواره و جامعه است. تشریح این پیشنهاد نیاز به ذکر مقدماتی دارد و در ادامه بیان می شود.
اگر بخواهیم برای نمونه‌ چند فیلم را نام ببریم که لازم نیست مخاطب انها مردم عادی باشند مصادیق زیادی در بخش مسابقه ملی جشنواره شانزدهم قابل ذکر است.
به عنوان مثال مخاطب باید زندگی سراسر سیاه یک خانواده از هم پاشیده نگون بخت را ببیند! زندگی نوجوانی که بجای بازی و مدرسه خرج پدر معتادش را میدهد دیدن دارد یا مادر نگون بخت او یا سرنوشت شوم خواهری که مشخص نیست دست کدام قاچاقچی یا ظالم افتاده است؟! چه درسی در نمایش مکرر و مفرط مصرف مواد و تجهیزات یک مرد معتاد برای مخاطب نهفته است؟ در صورتی که نمایش منکر و بیان گناه یا جرم مذموم است و اسباب اشاعه و گسترش منکر و گناه دانسته شده است.

«بهروز نورانی‌پور» که برای فیلم «سه‌نهزارم» چند جایزه نیز دریافت کرد، فیلم را خطاب به حکومت و مدیرانی ساخته که در ثروتمندترین مناطق کشور برای مردم آن منطقه نفت خیز جز فقر و بدبختی و فلاکت حاصلی نداشته‌اند! یا فیلم تلخ «شهر گمشده» که آهنگ دختر آبادانی انتهایش نیز تلخی آن را کم نکرد چه توجیهی برای پخش عمومی دارد؟ بدیهی‌ست که جز خشم و نفرت در دل همگان و به‌ویژه مردم آبادان و تازه شدن دردهایشان، نخواهد کاشت! زیرا مشکلی‌ست که مردم از آن اطلاع دارند و با آن دست و پنجه نرم می‌کنند!! و نیاز به تکرار مکررات ندارد. براستی مردم آبادان چگونه باید مشکل فاضلاب و فقر و بیکاری خود را حل کنند؟ مگر فیلم تلویحا مدیران را تمساح‌های سیاهی که شهر را محاصره کردند خطاب نمی‌کند پس نه نیازی به ذکر مصیبت برای مخاطب عام است نه حسرت خوردن برای دوران شکوه یک شهر استعمار زده! شهری که تمام جلوه‌اش را بعد از جنگ تحمیلی و مدیریت ناکارآمد از دست داده است.
یا فیلم‌های محیط زیستی که عمدتا به کم کاری و خیانت مسئولان ختم می‌شود. دیدن فیلم‌هایی مانند؛ «سرخدار»، «خیشی که دشت‌ها را شیارها زد»، «پیرطاهر» و «اپوش» برای مسئولان لازم است. مسئولانی که ببینند و بدانند نباید بدون تدبیر داشته‌های کشور را نابود کنند آنگاه از قاچاقچی‌ای که به واسطه عملکرد مدیر و مسئول گرفتار فقر و بیکاری شده و به تخریب محیط زیست روی آورده انتظار داشته باشند تخلف نکند و محیط زیست را تخریب نکند! یا بنشینند به انتظار مردم دغدغه‌مندی که اهمال آنان را جبران کنند. با اغماض می‌توان گفت این نوع فیلم‌های مستند واقعی در شرایطی بسیار مناسب‌تر از این روزهای جامعه ایران و صرفا برای دادن اطلاعات اضافه و یا ایجاد مطالبه از مدیران مناسب است. زیرا مجموعه این فیلم‌ها پیام دردناکی را مخابره می‌کند و در شرایط فعلی جامعه مردم نیز تاحدودی از این مشکلات مطلع‌اند، بنابراین نباید بجای مدیران مربوطه غمگین و دچار یاس شوند!
فیلم مستند «مامان شکوه» نیز که با الگوبرداری از موضوع فیلم مستند «هیچ کس منتظرت نیست» محسن اسلامزاده ساخته شده فیلمی تلخ و منزجر کننده است. تصویری که غم عالم را بر دل هر ایرانی می‌نشاند. این فیلم یک کمپ ترک اعتیاد زنان را روایت می‌کند که سرپرست آن، زنی است که مامان شکوه صدایش می‌زنند. دست‌آخر از ۲۵ زن این خانه ۲۳نفر دوباره و برای بار چندم آلوده می‌شوند و تنها دونفر از آنان پاک می‌مانند و تعدادی نیز آلوده به ویروس اچ آی وی هستند. مامان شکوه را باید نهادهای فرهنگی و مدیران مرتبط و تصمیم‌گیر در حوزه زنان و آسیب‌های اجتماعی ببینند. اگر کارگردان از دل فیلم علل گرفتار شدن و یا به عبارتی تباه شدن این زنان معتاد و ایدزی، بی‌حجاب و بی‌قید و بند را بیرون می‌کشید و به مخاطب نشان می‌داد، آنگاه می‌توان نمایش فیلم برای مخاطب عام را اینگونه توجیه کرد که سبب عبرت‌اندوزی خواهد شد در صورتی‌که مناسب و بلکه ضروری است این مستند به مسئولان ارجاع شود. بنابراین نمایش این قبیل فیلم‌ها برای عموم مردم آن هم در شرایط کنونی هیچ توجیهی ندارد و اتفاقا این مدیران هستند که باید ببینند و همچنین اصحاب رسانه‌ای که موظف است مطالبات را پی گیری کند. اما چند نفر از مدیران مرتبط با این مستندها در جشنواره  یا بعد از جشنواره این فیلم‌ها را می‌بینند؟!

haghighat

این سیاست را از بیشتر جهات که بنگریم مفید است، اول اینکه سلامت روان جامعه حفظ می‌شود دوم فیلمساز دغدغه‌مند می‌تواند مخاطب اصلی فیلمش که همان مسئول و رسانه است را پای فیلمش بنشاند و حرفش را مستقیم به او بزند و تلخی‌ها و انتقادها نیز به آنان به عنوان مسببان اصلی برسد.
 سوم معضل هر ساله‌ی القای پیام تلخ و ناامید کننده‌ای که از برآیند این فیلم و جشنواره انعکاس می‌یابد، حل خواهد شد و حتی برخی تعارفات نیز کنار رفته و جسارت فیلمساز بیشتر خواهد شد. ضمن اینکه جشنواره به رویدادی کنشگر تبدیل می‌شود و فیلمسازان می‌توانند کارشان را تا کسب نتیجه دنبال کنند و دغدغه‌ و انرژی خود را صرف دور زدن مدیران نکنند تا با الصاق حرفی سخنی آهنگی و... به انتهای فیلمشان امیدبخش بودن پیام فیلم را اثبات کنند.
علاوه بر فیلم‌هایی نام برده شد، حتی فیلمی مثل «اسپانک» نیز که متاسفانه جایزه کارگردانی مستند نیمه بلند را گرفت شایستگی دیده شدن در عموم را ندارد. این فیلم از لحاظ جدید بودن موضوع و اطلاعاتی که راجع به رنگین پوستان در ایران و سبک زندگی آنان میدهد جالب است اما مسئله مستند و برداشتی که از آن می شود ظلمی‌ است که از سوی حاکمیت به آنان روا شده است و تبعیض نژادی است که مانند «تمام دنیا» در ایران نیز در مورد آنها اتفاق می‌افتد و فرقی بین ایران و سایر کشورها نیست. در این فیلم عنوان می‌شود که این افراد پس از رهایی از دست خان‌ها و بردگی با تلاش و کوشش زندگی‌ خود را ساختند ولی مدیران بی‌فکر و حاکمیت با تصمیم نابخردانه با ایجاد سدی آنان را از آن منطقه بیرون کردند و تمام زندگی و هویت آنان را از بین بردند. حال آنکه پس از این اتفاق سد نیز نیمه‌کاره رها شده‌ است!
این فیلم که روایت یک سرگذشت است تا مطالبه، خاطر انسان را آزرده می‌کند به ویژه هنگامی که در کنار سایر فیلم‌ها قرار می‌گیرد. به عبارتی تک تک فیلم‌های ذکر شده وقتی کنار هم قرار می‌گیرند در کاهش آستانه تحمل و حساسیت نسبت به همه فیلم‌ها موثرند.
حتی ممکن است تعدادی از فیلم‌ها  روایتی یک سویه نداشته باشند یا به خودی خود لحن تند و خشنی نداشته باشند، همچنین هجمه‌ای در محتوا صورت نگیرد اما وقتی تمام این فیلم‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند در آن صورت فیلم ملایم تر نیز ضریب می‌گیرد و در انعکاس پیام و تصویر جامعه اهمیت می‌یابد.
بر این اساس فیلمی مانند «عزیز» به عنوان برگزیده «بهترین فیلم جشنواره» نیز بر خلاف میل قلبی فیلمساز، در مسیر شکل‌گیری پیام نامناسب از جشنواره و همراستا با بقیه فیلم‌ها  قرار می‌گیرد.
در فیلم مستند عزیز کارگردان زندگی یک زن مقاوم را به تصویر کشیده که سه نفر از هشت عضو خانواده‌اش معلول هستند. این خانواده در یک منزل محقر و کوچک زندگی می‌کنند و از قضا و بد روزگار زیرزمین خانه بدلایل ترکیدگی لوله پر از آب می‌شود و حالا باید عزیز به فکر تعویض خانه باشد. این زن قوی و شاکر مسئولیت این خانواده پرزحمت را بدوش کشیده است. خانم «مهدیه سادات محور جعفری» با انتخاب عزیز قصد به تصویر کشیدن یک زن مقاوم و صبور را داشته، اما آیا این اتفاق در پس مستند رخ داده است؟ به نظر می‌رسد با دو صحنه بخش انتهای فیلم که عزیز و دختر معلولش بر رختخواب وسط کوچه در انتظار ماشین هستند و همچنین هنگامی که هر دو سوار ماشین هستند و سر دختر معلول روی پای مادر است تحقق هدف کارگردان را تضعیف کرده است، به نوعی بجای القای مقاومت، القای ضعف‌ و بدبختی و بیچارگی این زن را در پی دارد.

aziz
به هر دلیلی در فیلمی مانند عزیز، کارگردان قصد القای پیام ناهنجاری را ندارد اما ناخواسته و حتی تحت تاثیر سایر فیلم‌ها چنین پیامی برداشت می‌شود و به دور از انصاف است که آن را در کنار فیلم‌هایی گذاشت که آگاهانه قصد هجمه به حاکمیت را دارند. اما حال از چنین برداشتی نیز نمی‌توان چشم پوشی کرد.
با این وضع اگر بتوان به نحوی مدیریت کرد و سازوکاری اندیشید که فیلم‌های اعتراضی و انتقادی با قصد تخریب و هجمه برای مدیران و اصحاب رسانه نمایش داده شود علاوه بر اینکه مشکل پیام جشنواره حل می‌شود، انگاه فیلم‌های آکنده از یاس به فیلم‌هایی مانند عزیز یا هر فیلم انتقادی مفید دیگری ضریب اثر تلخی نخواهد داد. با این تفاسیر اگر چنین سازوکاری مورد پذیرش تصمصم گیران باشد انگاه باید بدنبال اجرایی کردن آن بود.
به طور مثال می‌توان برای فیلمی مثل شهر گمشده؛ مسئولینی که به عنوان متهمان در این مستند از آنان یاد شده را در بخشی مجزای از ملی و مخصوص مدیران و رسانه‌ها، نمایش داد و حتی در جلسات نشستی پاسخ مدیران را شنید و با حضور رسانه‌ها و حتی بصورت ماموریتی نتایج را پیگیری نمود.

یا به عنوان پیشنهادی دیگر می‌توان بخش مربوط به فیلم‌های مستند مربوط به مدیران جشنواره را با برنامه‌ریزی در طول سال یا چند ماه‌ و حتی در طول جشنواره و در شهرهای مد نظر و با حضور مدیران پخش کرد. یعنی یا مدیران را به جشنواره آورد و یا فیلم‌ها را به شهر‌ها و نهادهای ذیربط برد. این طرح نیاز به بحث و بررسی و مطالعه دارد که این مطلب بیش از این امکان تفسیر ندارد اما نتایج آن به نظر مفید به فایده خواهد بود. علاوه بر مواردی که در فوق ذکر شد، در این صورت مخاطب اصلی این فیلم‌ها مورد خطاب قرار می‌گیرند، مستندسازان دغدغه‌مند عیان‌تر می‌شوند و انگیزه بیشتری برای کار پیدا می‌کنند و حتی سیاه‌نمایی‌ها نیز مدیریت می‌شود و ...

یکی از آسیب‌های دیگر جشنواره حقیقت مجزا نمودن بخش شهید آوینی از مسابقه ملی است. در دوره‌های گذشته نیز راجع به این تقسیم‌بندی نازیبا مطالبی ارائه نمودیم و موثر واقع نشد و نیاز به طرح مجدد دارد. به طور کلی باید گفت مبنای این تقسیم بندی آسیب‌زاست زیرا جدا کردن بخش شهید آوینی در واقع نوعی به انزوا بردن فیلم‌هایی عموما با موضوع جنگ و شهدا است. چرا که مشکل به جایی برمیگردد که اولویت عمده مخاطبان برای انتخاب فیلم در آثار داخلی، فیلم‌های بخش ملی است و بدلیل حجم بالای فیلم‌ها در مدت زمان محدود برگزاری جشنواره این فیلم‌ها دیده نمی‌شوند، بنابراین از نگاه منتقدان نیز دور می‌مانند. ضمن اینکه چرا باید بخش شهید آوینی فقط به جنگ و شهادت منحصر شود؟!
با این تفاسیر و به صورت کلی باید رویکرد مدیران به سمتی باشد که اجازه ندهند در یک جشنواره بین‌المللی استثنائات پررنگ شود و از میان موفقیت‌های بسیارِ جوانان و زنان و مردان این مرزوبوم، خانواده‌های متلاشی و پرمعضل این مستندها و فقر و فساد و فلاکت در این سرزمین به تصویر کشیده شود و حتی عوامل آن نیز مورد تشویق قرار گیرند!