زهرا خندان / «دم زندگی» کاهشدهندهی فاصله بین واقعیت زندگیِ خانوادههای ایرانی با تصور و افکار عمومی ایجاد شده از فضای مجازی و مجموعههای نمایش خانگی و جشنوارهای حاصل از توهمات برخی به اصطلاح هنرمند! مجموعهی «دم زندگی» به کارگردانی «امین شجاعی» و نویسندگی «فرزاد باقری» از شبکهی دو سیما پخش شد. این مجموعهی تلویزیونی به زندگی پنج خانوادهی حادثهی تروریستی کرمان در دیماه سال ۱۴۰۲ میپردازد.
شاید بتوان ادعا نمود از معدود مجموعههایی است که با بازی هنرمندان بومی، جذاب و اثرگذار است، بازیها باورپذیر است و مخاطب رغبت میکند مجموعه را دنبال کند، بدون آنکه منتظر بازیگر معروفی باشد.
جدا از جذابیت بصریای که کارگردان توانسته آن را ایجاد کند، روایتهای روان و جذاب این مجموعه است که مخاطب را پایبند به مشاهدهی آن میکند.
این مجموعه، روایتهای حقیقی از زندگیِ معمولیِ مردم ایران را به نمایش میگذارد، روایتهایی که میتواند تودهنیِ محکمی به یاوههای سراییده شده از ذهنهای متوهم بخش اعظم نمایش خانگی باشد.
مردم معمولیِ این مرز و بوم را، زنانی مانند «ایران» تشکیل میدهند که کمککار زن همسایه است، دخترشان را مانند دختر خود بزرگ میکند و غم بهبودی همسایهش را به دوش میکشد و طوری این رابطهی عمیق را شکل میدهد که شهادتش برای خانوادهی همسایه مثل داغ یک عزیز سنگین است!
مردان این سرزمین، مانند «ماشالله» هستند که پول مورد نیاز خود را به همکار نیازمندتر از خودش میدهد و برای اینکه از همکارش درخواست طلبش که مافوق توان اوست را نخواهد حاضر میشود از قابلمههای به جا مانده از مادرش بگذرد، «ماشالله» مانند مردان مهربان این مملکت هم مهربان است و هم خانوادهمدار!
خانوادههای ایرانی، مانند «خانوادهی سلطانینژاد» هستند، همینقدر گرم، همینقدر وابسته به هم و همینقدر متدین و پایکار برای آرمانهایشان!
نوجوان ایرانی، همچون «یاسین» است که مادربزرگش را محترم میشمارد، به والدینش کمک میکند، کار میکند و مودب است.
«دم زندگی» دمهایی را به نمایش گذاشت تا یادمان دهد، نوع پایان زندگی را نوع زیستن در لحظهها مشخص میکند؛ دغدغهی همسایه را داشتن، از نیاز خود برای نیازمندتر از خود چشم پوشیدن، تحکیم خانواده با محبت و حضور در گرد بزرگترها، کار کردن و کمککار والدین بودن و... آن لحظههای زیستنی است که عاقبت را به شهادت ختم میکند.
مجموعهی «دم زندگی» روایت زندگی طبیعی انسانهایی است که با فرهنگ ایرانیاسلامی زندگی میکنند، که این قشر، بخش عظیمی از اقشار ایرانزمین را تشکیل میدهند نه آن دختری که در سینمای ایران به صورت پدر سیلی میزند، نه آن زنی که برای رسیدن به پول خود را میفروشد، نه آن مردی که با مشروب و سیگار رلهای خود را عوض میکند!
این روایتِ توصیفی از زندگی مردم معمولی، نیاز است همواره جلوی چشم نویسندگان و کارگردانان جشنوارهای باشد تا شاید یادشان بیاید، زندگی مردم معمولی با زیست سلبریتیوارشان متفاوت است. پرداختهای رایج در اکثر مجموعههای نمایش خانگی و فیلمهای جشنوارهای مصداق این بیان رهبری میشود که؛ «بین واقعیّت با فکر و تصوّر افکار عمومی فاصله میندازند» کاش این دست روایتها آنقدر مطرح شود تا این فاصلهی ایجاد شده کمتر گردد.
در پایان به مسئولین کشور پیشنهاد میکنم که این مجموعه را نگاه کنید شاید تلنگری برایتان شود که این خونهای پاک به واسطهی عمال آمریکا در منطقه ریخته شده و دستان ترامپ ملعون آمریکایی به خون سردار عزیز آغشته است پس به این توصیه رهبری عمل کنید که فرمودند:
ملاحظهی خواستهی آمریکا، مواضع آمریکا و مواضع صهیونیستها را نکنند، ملاحظهی منافع کشور را بکنند، ملاحظهی منافع جمهوری اسلامی را بکنند.
ملاحظهی مردم را بکنید نه ملاحظهی آمریکا را و چه حیف است که در بین مشاورین یا مسئولین کسانی باشند که منافعشان در حفظ منفعت آمریکایی باشد که زندگی معمولی مردم را میگیرد.