افزایش استفاده از فضای مجازی و بهویژه شبکههای اجتماعی مردم را به سمت سطحینگری و اطلاعات ناقص و پراکنده سوق داده است.
عدم آگاهی و پرسه زدن در شبکههای اجتماعی ناگزیر منجر به تغییر ذائقه خواهد شد و یکی از عوامل تغییر ذائقه تبعیت از چهرهها و هر آنکه بیشتر خود مینمایاند، است. از این رو در سالهای اخیر مرجعیت چهرهها برای بخشی از مردم ظهور و بروز بیشتری یافته است و به سبب آزادی عمل مفرط و عدم داشتن محدودیت از سوی حاکمیت در زمینههای غیرتخصصی خودشان ورود کردهاند.
آسیب عدم وضع قانون و مقررات و یا نقص در اجرای آن برای سلبریتیها، به مخاطبانشان و به صورت کلی به جامعه وارد شده است. آسیبی که کشورهای غربی با اعمال محدودیت و کنترل چهرههایشان تا حدود زیادی جامعهشان را مصون نگه داشته است؛ هالیوود مصداق خوبی در این باره است.
این در حالی است که در ایران چهرهها بجای تبعیت از قانون هم خودشان گرفتار آسیبها و حواشی اظهار نظرها و فعالیتهای مجازیشان میشوند و هم مخاطبانشان را دچار خطا و اشتباه میکنند.
دست به نقدترین نمونه، اتفاقات اخیر کشور در ماجرای فوت مرحومه مهسا امینی است که بسیاری از چهرههای شاخص بصورت هماهنگ وارد عرصه شدند و در راستای نقد حکومت عمل کردند کما اینکه این هماهنگی مسبوق به سابقه بوده و در مسائل ملتهب دیگری نیز چهرهها وارد جریانسازی شدهاند. تشابه بالای محتوای پیامها و نقد به خشونت نیروهای امنیتی و نظامی علیه مردم و حتی ادبیات این نقدها در این ماجرا عیان بود، گویا که منبع دریافت اخبار مشترک بوده و قطعا صداوسیمای جمهوری اسلامی و یا شبکههای نزدیک به آن نبودند.
آنچه در این ماجرا مهم است دمیدن در آتش آشوب و اغتشاش و خشونت از طریق تحریک مخاطب بود. زیرا مخاطب امروزی غرق در عالم مجاز، طبیعتاً بسیاری از کنشگریهایش را از همین فضا دریافت میکند. بنابراین فهم چرایی این حجم از کنشگری و دلایل میدانداری سلبریتیها در ماجرای اخیر حائز اهمیت است.
در اتفاقاتی که دشمن در آن نقش مستقیم دارد و یا موجسواری میکند، عدهای از هنرمندانِ غالبا شاخص، ناگزیر از همراه شدن و هماهنگی با دشمناند زیرا به هر دلیلی اعم از منفعت شخصی یا خیانت به کشور، در قالب کارمند سفارتخانههای خارجی، باید مطابق دستور عمل کنند. تکلیف این عده در ماجرای اخیر روشن است؛ آنان نقش مهمی در رهبری داشتند.
عدهای دیگر با دیدن صحنه امر را مشتبه یافتند و به تصور سرنگونی حکومت کینه درونیشان را آشکار کردند و با تحریک جوان و نوجوان مردم آتش بیار معرکه بودند.
دشمن بیدار و هوشیار که از ظرفیت چهرهها و اثرگذاریشان مطلع است برای عدهای نیز از قبل دام پهن کرده و نقطه ضعف یا خطایی از آنان را به چنگ آورده تا در مواقع اضطراری با تهدید، آنان را در راستای منافع خود به خط کند، بنابراین عدهای را نیز به این حربه وارد میدان توئیتر و اینستاگرام کرد.
میل و نیاز به دیده شدن و خودنمایی نیز عامل دیگری بود که باعث شد برخی هنرمندان دست چندمی که هیچگاه فرصت بروز و ظهور جدی نداشتند فرصت را غنیمت شمرده، داشته و نداشتههایشان را به میدان آورند تا شاید سوار بر حواشی به صدر موج برسند و خودی نشان دهند.
در این میان برخی نیز به پیامهای منفعلانه و شعر و عکسی بسنده کردند، برای این گروه دو حالت متصور است؛ یا مخالف آشوب و اغتشاش بودند و جهت عقب نماندن از قافله به همین نوع پیام بسنده کردند و یا برخلاف برخی قائل به سقوط نظام نبودند و برای آینده مصلحتاندیشی کردند.
اما تعدادی نیز به دلیل تهدید، فشار و فحاشی در پیامهای مخاطبین و یا اطرافیان مجبور به اظهارنظر شدند.
هنرمندانی نیز بودند که برخلاف موج ایجاد شده و در خلاف جهت همکارانشان از آشوب و اغتشاش و یا دمیدن در شعله آن حمایت نکردند؛ که برخی از آنها در رسانهها دیده شدند و به برخی در این فضای پرهیاهو کمتر توجه شد.
با این اوصاف دور از ذهن نیست مخاطب عامی که زمان زیادی را در فضای مجازی صرف میکند متاثر شود، غافل از آنکه مختصات عالم مجاز چیزی جز حقیقت است و فضای مجازی گرچه نقش پررنگی در زندگی افراد دارد، اما از عمق و حقیقت کمی برخوردار است.